سمفونی مردگان


یکی از کتاب های مورد علاقه ام

این کتاب فوق العادست حتما بخونید .......


 

 

سمفونی مردگان عنوان رمان مشهوری است از عباس معروفی 


ساعت آقای درستکار بیش از سی سال است که از کار افتاده؛ در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر تیرماه سال ۱۳۲۵. ساعت سر در کلیسا سال‌ها پیش از کار افتاده بود و ساعت اورهان را مردی با خود برده است؛ اما زمان همچنان می‌گردد و ویرانی به بار می‌آورد.


سمفونی مردگان؛ رمان بسیار ستوده شدهٔ عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را به دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند، در وصف این رمان بسیار نوشته اند و بسیار خواهند نوشت؛ و با این همه پرسش برخاسته از این متن تا همیشه برپاست؛ پرسشی که پاسخ در خلوت تک تک مخاطبان را می طلبد:

کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه اش درآورده ایم، به قتلگاهش برده ایم و با این همه او را جسته ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده ایم.


کدام یک از ما؟ آنچه بیش از همه در این کتاب خودنمایی می کند، نگاه و روایت یک حادثه از منظر چند ناظر است. حادثه داستان روایت شاعر جوانیست که گرفتار خشم پدر سنتی خود می شود.


معروفی در این کتاب دردسر های یک رونشفکر سال های 1310 تا 1330 را از منظر دید چند شخصیت مختلف داستان روایت می کند.

1 . اورهان، پسر کوچک خانواده و وارث تفکرات سنتی پدر نماینده نسل جدید قدیم اندیش

2 . آیدا، دختر خانواده، نماینده احساسات جامعه

3 . پدر، نماینده عوام تحت تاثیر مذهب

4 . بیوه همسایه روبرو، نماینده روشنفکران

5 . صاحب کارگاه چوب بری، نماینده روشن فکران محافظه کار

6 . آیدین یا سوجی، پسر خانواده، شاعر و نماینده نسل جوان درگیر در تناقضات


سمفونی مردگان" داستان زندگی خانواده اورخانی است. پدر، جابر اورخانی، یک تاجر موفق و سرشناس در کاروانسرای آجیل فروش‌هاست که با همسر و چهار فرزندش در اردبیل زندگی می‌کند.
داستان زندگی خانواده اورخانی در موومان دوم گفته می‌شود. یوسف، پسر بزرگ خانواده است که از نظر پدر «بچه خنگی» است.  پس از او دوقلوها آیدا و آیدین هستند و در آخر اورهان که «بر همه بچه‌ها ترجیح داشت»


--------------------------------------------

پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره ی خودش تنها باشد، تنهاست. نمی دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد.


----------------------------------------------------------------
به قول ایاز با دو دسته نمی شود بحث کرد. بی سواد و باسواد.


-----------------------------------------------------------------------------


گفت:«دنیا پوچ و بی ارزش است. هیچ ارزشی ندارد.»
گفتم:«حرفهای خوب بزن. دنیا بی ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد