چراغ ها را من خاموش میکنم (زویا پیرزاد)


یکی از بهترین و زیباترین کتاب هایی که خوانده ام


زندگی روزمره یه خانواده ی معمولی 




 

 

اگه فیلم به همین سادگی رو دیده باشید و دوست داشته باشید مطمئنن از این کتاب هم خوشتون میاد زندگی یه زن در خانه زن هایی که خودشون رو فراموش میکنن و در کار خانه و بچه و همسر غرق میشن... 


داستان در دهه ۱۳۴۰ در یکی از محله های ابادان رخ می‌دهد که یک خانواده در یک شهرک سازمانی زندگی میکنند ..در این داستان زندگی 4 خانواده در جریان هست.. وقایع روزمره و گاه حوادث عاطفی شخصیت های داستان برای خواننده گفته میشود که از زبان شخصیت اصلی زن داستان، کلاریس، بازگو میشود.


قسمت هایی از کتاب


چراغ را خاموش کردم و از اتاق بیرون آمدم .توی راهرو گلدوزی روی میز تلفن را صاف کردم. حتما تا یکی دوسال دیگر دو قلوها هم از وظیفه ی قصه گویی هر شب معافم میکردند.مثل آرمن که خیلی سال بود توقع قصه نداشت. فکر کردم وقت میکنم که به کارهایی که دوست دارم برسم. وَرِایرادگیر ذهنم پرسید(( چه کارهایی؟)) در اتاق نشینمن را باز کردم و جواب دادم نمیدانم و دلم گرفت.. 


بس که هر کاری را به خاطر دیگران کردم خسته شدم


بس که تنهایی با خودم حرف زدم دیوانه شدم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد